| اثر | کویاهارو گوتوگه |
|---|---|
| ترجمه | آیدا محمدلو |
| نوع جلد | شومیز |
| تعداد صفحات | 198 |
| انتشارات | نگاه آشنا |
| نوبت چاپ | |
| قطع | رقعی |
| زبان | فارسی |
جلد هفتم یکی از معروفترین بخشهای کل سریه، چون داستان وارد ماجرای قطار میشه؛ همون قطاری که مدتهاست خبر ناپدید شدن مسافراش پیچیده. تانجیرو و گروهش همراه با «رِنگوکو» – هاشیرای آتش – وارد قطار میشن تا بفهمن چه بلایی سر مردم میاد.
اولش همه چیز عادیه، اما خیلی زود میفهمن که یک شیطان قوی اونجا کمین کرده و با قدرت عجیبش آدمها رو داخل خواب گیر میاندازه؛ خوابی که انگار واقعیتر از زندگی عادیه. تانجیرو داخل رؤیا خانوادهای میبینه که مدتها دلتنگشون بوده و دوست نداره از اون دنیا بیرون بیاد، ولی مجبور میشه خودش رو از خواب بیرون بکشه تا بقیه رو نجات بده.
این جلد هم احساسی داره، هم اکشن. مخصوصاً رِنگوکو که حضورش خیلی پررنگتر میشه و آدم تازه میفهمه چقدر شخصیت محکمی داره. آخر جلد هم به نبردی ختم میشه که مقدمهی یک ضربهی خیلی سنگین در جلد بعده.
کویوهارو گوتوگه مانگاکای برجسته ژاپنی و خالق مجموعه پرفروش (شیطانکش) است. او با ترکیب صحنههای اکشن پرهیجان و روایتهای احساسی، سبکی متفاوت در مانگا خلق کرده و توانسته در مدت کوتاهی به یکی از مطرحترین نویسندگان نسل جدید تبدیل شود. گوتوگه بهدلیل روحیه کمحاشیهاش اطلاعات زیادی از زندگی شخصی منتشر نکرده و حتا حضور او در مطبوعات و رسانه ها به شدت کم رنگ است اما آثارش نشاندهنده تخیل قدرتمند و جهانسازی دقیق اوست.
مانگا به زبان ساده یعنی کمیکبوک ژاپنی؛ همون داستانهای مصور، اما با سبک و ساختار مخصوص ژاپن.مانگاها معمولاً ابتدا در مجلات ژاپنی منتشر شده و سپس بهصورت جلدهای جداگانه چاپ میشوند. این آثار از راست به چپ خوانده میشوند و اغلب بهصورت سیاهوسفید هستند. بسیاری از انیمههای پرطرفدار نیز بر اساس مانگا ساخته میشوند.
چراغهای قطار یکییکی خاموش شد و صدای لرزش واگنها در تاریکی پیچید. تانجیرو چشمهایش را تنگ کرد؛ بوی شیرین و سنگینی در هوا پخش شده بود. زنیتسو با نگرانی گفت:
«این… عادی نیست، درسته؟»
اینوسکه که همیشه آمادهی حمله بود، چوبدستش را روی شانهاش کوبید و گفت:
«اگه چیزی اینجا پنهان شده، خودش میاد طرف ما!»
در همان لحظه، رِنگوکو قدمی جلو گذاشت. صدای محکم و مطمئنش در فضای تاریک واگن پیچید:
«همه آماده باشین. دشمن اینجاست… و خیلی هم مطمئنه که ما نمیتونیم شکستش بدیم.»
تانجیرو حس کرد چیزی آرام از کنارش رد شد؛ مثل سایهای که شکل مشخصی ندارد.
– «نه… این فقط یک شیطان نیست. این قدرتش با رؤیاها سروکار داره.»
چند ثانیه بعد، پلکهایشان سنگین شد. هوا گرمتر شد و تصاویر اطراف تغییر کرد…
قطار هنوز در حرکت بود، اما هیچکس دیگر در بیداری نبود.
رفتن به بالای صفحه
فروشگاه اینترنتی کتاب آیین، مرکز خرید انواع کتاب های ادبیات، اسطوره، تاریخ، جیبی، داستان کوتاه، اقتصاد، باستان شناسی، خاطره نویسی، داستان بلند، دین و عرفان، رمان ، روانکاوی و روانشناسی، زندگی نامه، سیاست، علوم اجتماعی، علوم انسانی، علوم سیاسی، علوم تجربی، فلسفه، کلاسیک، کودک و نوجوان، گزارش نویسی، مختصر مفید، مصاحبه، مقاله، موسیقی، نامه نگاری، نقد ادبی و هنر میباشد.
تمامی حقوق این سایت متعلق به کتاب آیین می باشد. Copyright © 2024 AeenBook | طراح سایت: آژانس دیجیتال مارک وب